اصول ریکی (Reiki Principles) اعلامهای سادهای هستند که فکر کردن به آنها و گفتن هر روزه و حتی فقط تصمیم به اجرای آنها، در کنار ریکی شانس و اتفاقهای خوب بیشتری به زندگیتان جذب میکند و زندگی شما را به سطحی عالیتر دگرگون میکند:
- فقط امروز خشمگین نمیشوم؛
- فقط امروز نگران نمیشوم؛
- فقط امروز سپاسگزارم؛
- فقط امروز صادقانه و با جدیت کار میکنم؛
- فقط امروز با خودم و همه موجودات با عشق و احترام رفتار میکنم.
اصول ریکی پایه و قلب ریکی هستند. کسانی که با ریکی همسو میشوند باید هر روز صبح و عصر برای لحظاتی آرام بگیرند و اصول ریکی را هم به زبان بیاورند و هم در قلب خود بگویند. بیاین این کار ساده را که کمتر از یک دقیقه طول میکشه همیشه انجام دهیم.
این جملات را با عبارات تاکیدی اشتباه نگیرید. در عبارات تاکیدی (که در ریکی ۲ ممکن است از آن استفاده کنید) فقط از جملات و کلمات مثبت استفاده میکنیم و اگر بدون ریکی به کار برده شوند ترجیحا در موقعیتهای عادی روزمره مثل صحبت تلفنی با یک دوست از آنها استفاده میکنیم تا به راحتی توسط مغز پذیرفته و وارد ناخوداگاه شود اما هدف این جملات چنین نیست پس آنها را به مثبت تغییر ندهید!
اثر مهمی که این تکرار کردن داره اینه که با گذشت فقط چند روز، در زمانی که خشمگین یا نگران یا… هستید به یاد میارید که این بر خلاف اعلام و تصمیم شما بوده. حتی اگر نتوانید تغییری در شرایط بدید، همین آگاهی یعنی چیزی از سطح ناخوداگاه داره به سطح آگاه میاد و به مرور با تابیده شدن نور آگاهی در اختیار و کنترل شما هم قرار میگیره.
♥ تکلیف مهم: یکی از تمرینات اجباری در طول ۲۱ روز پس از همسویی، گفتن و تصمیم برای اجرای این عبارات یک بار صبح و یک بار عصر در حالت «گاشو» است.
حالت «گاشو» یعنی دستها را که کف آنها به هم چسبیده مقابل سینه قرار دهید طوری که انگشتان شست در ناحیه سینه به بدن بچسبند و سایر انگشتان رو به بالا قرار داشته باشند (مشابه تصویر).
نگرانی، خشم، ناشکری و امثال آن انرژی شما را هدر میدهد و اتصال به منبع انرژی را دشوار میکند. باور کنید که یک منبع انرژی بینهایت وجود دارد! باور کنید که خدا هست، ایمان بیارید و پس از تفکر و عمل درست، نتیجه را بسپارید و دیگر نیازی به نگرانی و خشمی که انرژیش صرف کاری نمیشه ندارید. اون موقع خود به خود صادقانه کار خواهید کرد. شفای شما و پیشرفت شما در این باورهاست و ریکی یک کمک بزرگه. این قسمت از راهنما از اون قسمتاییه که باید چند وقت یه بار به اون سر بزنین برای اینکه هم ما گاهی به یادآوری نیاز داریم، نه؟
تاریخچه اصول ریکی: این اصول رو امپراتور Meiji بنیان گذشته که اوسویی خیلی بهش احترام میگذاشته و از جملات و شعرهایش در جلسات استفاده میکرده.
فقط برای امروز؟
خُب ما فقط همین امروز رو داریم دیگه! همین ساعت رو، همین لحظه رو! اگر بتونیم اصول رو برای این لحظه رعایت کنیم، یک ساعت هم میتونیم. یک روز هم میتونیم. اگه فردا هم زنده بودیم، فردا دیگه اون موقع امروز شده و اون موقع هم اصول رو برای امروز رعایت میکنیم پس از الان نگرانش نباشید!
نمی گم برای آینده برنامه ریزی نکنید، ولی نگذارید اون برنامه ریزی و انتظارات مشخص و ثابتتون اونقدر دید شما رو محدود کنه که شما نتونید یه چیز بهتر رو بپذیرید!
راستی همیشه آماده این باشید که اون چیز بهتره یه لباسی تنش کنه که اول نشناسینش پس اگه دیدین یه چیزی پیش اومد که اون چیز خوبه که میخواستین نبود، یه احتمال بدین که یه چیز بهتر با یه لباس مبدل جلوتون وایساده باشه و به استقبالش برین! روتونو برنگردونین، اگه دیدین یه در که فکر میکردین باید براتون باز بشه باز نشد یا بسته شد، ضمن تلاش برای باز کردنش همون دورو بر رو دنبال یه در دیگه بگردین… خدا گر ز حکمت ببندد دری، زرحمت گشاید در دیگری! به امروز فکر کنین، گذشته تجربیاتیه برای امروزتون اما نباید این ثانیه رو از دست بدین برای فکر کردن به ثانیه قبلیش.
برگردیم به اصول ریکی… «فقط برای امروز» قدرتیه که شکست ناپذیرتون میکنه! (سیگار رو با هر عادتی جایگزین کنید) میتونی نیم ساعت سیگار نکشی؟ چه عالی! شاید برای یه نیم ساعت دیگه هم بتونی؟ آفرین! حالا اگه به هر دلیل بعد از چند تا نیم ساعت سیگار کشیدی، به همه نیم ساعتهایی فکر کن که تونستی سیگار نکشی و به خودت آفرین بگو! حالا آمادهای که بری واسه نیم ساعت بعدی! از قدرت «فقط امروز» استفاده کن! فقط امروز صبح و عصر اصول ریکی رو با خودت تکرار کن!
فقط امروز که اول تمام جملات اصول ریکی آمده است، در واقع کلید و رمز دستیابی به اصول ریکیه. اگه ما تو لحظه حال زندگی کنیم، اگه فقط تو این زمان باشیم خود به خود پنج اصل ریکی رو میفهمیم و اجرا میکنیم. عصبانیت مال گذشته است؛ حالا یا چند ثانیه پیش یا چند هفته پیش، نگرانی مال آینده است اونم تازه درباره چیزی که فقط ممکنه در اینده اتفاق بیفته! سپاسگزاری مال اون قلبیه که خودش رو به روی لحظه حال نبسته باشه و اونوقته که همه با هم با جدیت کار میکنن. فقط الان باشید! بخصوص موقع ریکی دادن، فقط ریکی باشید. در حین انجام هر کاری (مثلا غذا خوردن) سعی کنید در لحظه حال باشید. بعد از خوندن اصول ریکی یه بار دیگه این قسمت رو بخونید!
خشمگین نمیشوم؟
قبل از هر چیز یادت باشه این حالت ایده آل قضیه است و اگه نتونستین انجامش بدین گناهی نکردین. وقتی عصبانی شدی، قبل هر چیز یک لحظه صبر کن و اگه دوست داری با عشق عصبانیتت رو حس کن و خوشحال باش از اینکه آگاه هستی به این احظه که عصبانی هستی و با همه وجودت حسش کن! از این تجربه ممنون باش و کاملا حسش کن: ضربان قلبت، رنگ پوستت، حس ماهیچههات… حالا از خودت بپرس: عزیزم از چی ترسیدی؟ چه انتظاری داشتی که نشد و باعث شد عصبانی بشی؟ چه تغییری تو انتظاراتت لازمه تا کمتر عصبانی بشی؟ این توجه و آگاهی فرصت خوبیه که اگه دوست داشتین خودتون رو نوازش کنید.
این قدرت رو کسب کن که عصبانیتت رو عقب بندازی! مثل یه بازی! مثلا الان هوس کردی حسابی عصبانی بشی، اما یه دفعه میگی باشه واسه فردا! یا یه ساعت دیگه! مثلا پیش خودت میگی الان دلم میخواد خیلی از دست این یارو عصبانی بشم ولی واسه بازی یا واسه اینکه قدرتم رو به خودم نشون بدم، میاندازمش عقب، فردا این موقع از دستش عصبانی میشم! اگه ترسیدی یادت بره، توی برنامه کارات بنویس که قراره فردا این ساعت از دست اون عصبانی بشی و دیگه عصبانیت رو رها کن تا فردا… خیلی خوبه که بنویسیش چون ذهنت کمی خیالش راحت میشه که اگه خواست فردا عصبانی میشی، حتی اگه فردا سخته ۱۰ دقیقه دیگه… اما اونقدر فرصت برای خودتون در نظر بگیرید که یه لحظه خودتون رو جای اون فرد، دستگاه، حیوون و … بگذارید و ببینید که به نظر شما قصد اون از کاری که کرده چی بوده؟ میتونی از چشم اون به قضیه نگاه کنی؟ واقعا فکر میکنی ماشین جلویی توی ترافیک امروز فقط برای این از خونه بیرون اومده بود که کاری کنه تو یه بار دیگه هم پشت چراغ قرمز بمونی؟ آدمایی که جلوی شما توی صف وایسادن هم اونقدر بیکار بودن که اومدن…
اما با دقت به کانجی (حروف ژاپنی) این عبارت ممکنه به جای فعل لازم، فعل متعدی (اگه ادبیات رو فراموش کردید، متعدّی از اونایی بود که مفعول هم میخواستن) بوده باشه! یعنی منظور این بوده باشه که دیگران رو عصبانی نکن! پس سعی نکنید دیگران رو هم عصبانی کنید یا بهتر بگم سعی کنید دیگران رو هم عصبانی نکنید.
ممکنه ناخوداگاه عادت کرده باشیم با عصبانی کردن دیگران انرژی اونها رو به سمت خودمون بکشیم. اگرچه این اتفاق میافته و انرژی کشیده میشه، ولی با دسترسی داشتن به منبع نامحدود انرژی ریکی، هیچ نیازی به انرژیهای ضعیفتری که از یک انسان کشیده میشه ندارین و در واقع این انرژیها میتونه رشد شما رو هم عقب بندازه پس عصبانی نشیم و عصبانی نکنیم (در کتاب ریکی ۲ در این مورد بیشتر صحبت میکنیم).
بله عصبانیت میتونه لازم و حتی خوب باشه!
میتونه انرژی کافی به شما بده که جون کسی رو نجات بدید، میتونه به شما انرژی بده که فردی رو که داره حیوونی رو آزار میده یا زمینمون رو آلوده میکنه کنار بزنین، میتونید خیلی کارهای خوب بکنید ولی خودتون تشخیص میدید که کی عصبانیت به شما انرژی مفید میده و کی داره برعکس انرژیتون رو هدر میده، نه؟
باید شما مدیر عصبانیتتون باشین نه اینکه اون رییس باشه و واسه همینه که باید تمرینای حس کردن و عقب انداختنش که در بالا گفته شد رو اونقدر انجام بدین تا براتون طبیعی بشه. حالاست که وقتی دیدیدن عصبانیت برای نجات جان اون گیاه، حیوان یا انسان به کارتون مییاد آگاهانه ازش استفاده میکنید.
اینایی که نوشتم به این معنا نیست که عصبانیتتون رو سرکوب کنین به این شکل که عصبانی بشین اما به روی خودتون نیارین. وقتی ما عصبانی میشیم بدن آماده واکنشهای دفاعی و هجومی میشه به این صورت که خون بیشتری رو راهی عضلات میکنه و قدرت پمپاژ خون رو بالا میبره تا بتونیم کارهایی رو که در پاراگراف قبل گفتیم انجام بدیم اما اگه همه این اتفاقا بیفته و ما یه جا بشینیم و حرص بخوریم بدترین حالته! بعد از اینکه از عصبانیتمون آگاه شدیم و دیدیم که بدنمون تو این حالت رفته و کنترل دست ما نیست میتونیم از هر راه مناسبی مثلا با ورزش سخت و شدید لحظهای مثل شنا روی دست و دویدن در سربالایی یا حتی مشت زدن به بالش اون رو مصرف کنیم.
بودا میگه عصبانی شدن از کسی برای تنبیه اون مثل اینه که یه تیکه زغال داغ رو با دستتون بردارید با این هدف که به طرف اون پرتش کنین تا بسوزونینش. نمیتونین اون زغال داغ رو طوری تو دستتون بگیرین که بشه پرتش کنین و به اون بزنینش، و حتی اگرم بتونین دست خودتون بیشتر میسوزه!
الکس هیلی میگه: «وقتی مشت خود را گره میکنید، نه کسی میتواند چیزی را در کفتان بگذارد و نه شما میتوانید چیزی را از جا بلند کنید.»
نگران نمیشوم؟
اینم یک حالت ایدهآله نه یک وظیفه، به این معنی که اگه نگران شدی واسه یه لحظه، گناه نکردی! بیشتر مطالب بالا اینجا هم کاربرد داره. فراموش نکنید که وظیفهای که به شما داده شده تکرار صبحگاهی و عصرگاهی این جملات خواهد بود با این نیت که اونها رو انجام بدین اما اگرم نتونستین انجامشون بدین فقط تکرارشون کنین و هر روز برای اون روز قصد کنین که به اصول عمل کنین و بدونین که اگه نتونستین هم مشکلی برای ریکی شما ایجاد نمیشه. تأثیر تکرار این اصول رو بعد از ۲۱ روز در خودتون حس خواهید کرد.
وقتی نگران شدی، فوری یه لحظه فکر کن ببین نگران چی هستی… اگه خیلی کلی بود ریز ریزش کن و به تک تک اجزا فکر کن… کاری میتونی بکنی که نگرانی ات کمتر بشه یا رفع بشه؟ اگه میشه بدو انجام بده، اگرم نمیشه که نگرانی فایده نداره! پس قشنگ فکر کن برای رفع یا کاهش نگرانیات چی کار میتونی بکنی وگرنه رهاش کن بره دنبال کارش.
نگرانی یعنی تمرکز بر جنبههای منفی قضیه مگه نه؟ پس نمیذاره رو مثبتها متمرکز بشی، نمیذاره بهترین راهها رو ببینی و شما رو از لحظه حال جدا میکنه. یه ضرب المثل سوئدی هست که میگه: «نگرانی به یک نقطه کوچیک یه سایه بزرگ میده».
اگرچه در اینجا کسی نگفته که این فعل هم
میتونسته متعدی باشه، بد نیست که سعی کنیم کسی رو نگران نکنیم، بذاریم اونایی که دوسمون دارن بدونن کجاییم، چی کار میکنیم و چه احساسی داریم.
نگرانی یه اعلام خطر مفیده که خطری رو به ما گوشزد میکنه تا اقدامی براش انجام بدیم مثل کسی که از دیدن علائم توفان و ابرهای بارانزا نگران میشه و اقدامات لازم رو انجام میده تا توفان به اون آسیبی نزنه اما نگرانیِ نِشَستَنَکی نداریم! نگرانی باید تبدیل به فعالیت مفید بشه!
نگرانی به هیچ عنوان کمکی برای حل مساله نیست، حتی برعکس قدرت شما رو میگیره. اصلا لازم نیست نگران موهات باشی، با اون شلوار مسخرهای که پوشیدی کسی به موهات فکر نمیکنه! نگران نباش اوضاع میتونست خیلی بدتر از اینا باشه. نگران نباش، اونقدرها هم که فکر میکنی چاق نیستی! یه راه خوب کنار گذاشتن نگرانی شوخی کردن با اونه، کمی شوخطبعی در ابراز نگرانی رو از امروز فراموش نکنید!
به نظر میرسه بعضیها از نگرانی لذت میبرن مثل یه سرگرمی یا یه ورزش فکری… به اونا توصیه میشه که دنبال یه موضوع بگردن که ارزش نگرانی داشته باشه! یه موضوع همگانی شهری، کشوری یا حتی جهانی! بعدش میتونن یه تشکل غیر دولتی (NGO) برای اون موضوع راه بندازن یا جذب یه گروه موجود بشن و آدمایی رو دور خودشون جمع کنن که نگران همون موضوع مهم باشن، اینجوری بعد از یه مدت نگرانیه تبدیل به یه فعالیت مفید و دوست داشتنی میشه! دیدین حس نگرانیتون چقدر میتونه مفید باشه؟ پس زود باشین، پیش به سوی خیریههای حمایت از حیوانات، حمایت از گیاهان و حمایت از انسانها.
سپاسگزارم؟
سپاسگزاری شامل احترام، افتخار، پذیرش، حق شناسی، ستایش و همون تشکر ساده خودمونه و میتونه به احساس مسوولیت یا احساس نیاز به شادی و جشن هم تبدیل بشه. این سپاس و احساس مسئولیت شامل خدا، پدر و مادر، استادها، پیامبران، امامان و اولیاء الهی، زمین، خورشید، غذا، نان، اقیانوسها و رودخانهها و موجودات زندهشان، منابع طبیعی، تنوع زیستی، جنگلها، اون کرم خاکی که خاک رو سلامت نگه میداره، اون درخته که به شما اکسیژن و انرژی میده، اون هوایی که تنفسش میکنی… هم میشه!
می دونید این یعنی چی؟ یعنی بدونی که چه کوچیکی… اونقدر که هر چه داری حاصل فرد یا چیز دیگه ایه و چه بزرگی! که مسؤول نگهداری از این کره زمین و محیط زیستی!
اگه برات سخت بود، سعی کن به 5 تا خصوصیت خوب همسرت، پدرت، مادرت، دخترت، پسرت، دوستت… فکر کنی. به 3 تا کار که برات کردن. به 2 تا موقعیت فکر کن که یه دفعه فرشتهها برات معجزه کردن.. خیلی خوش شانسی آوردی… اتفاقایی که افتادن تا تو رو به جایی بکشن یا درسی بهت بدن… برا همشون سپاسگزار باش.
مَن لم یشکرِ المخلوقَ لم یشکرِ الخالِقَ یعنی کسى که از مردم تشکر نکند از خدا تشکر نمىکند.
گریه میکردم که چرا کفش ندارم… تا وقتی که دیدم یه نفر پا نداشت و مشغول کارش بود.
امام رضا علیه السلام : هرکه در قبال خوبى مردم تشکر نکند، از خداوند عزّوجل تشکر نکرده است.
امام سجّاد علیه السلام : خداوند تبارک و تعالى در روز قیامت به یکى از بندگان خود مىفرماید: آیا از فلانى سپاسگزارى کردى؟ عرض مىکند : [نه] بلکه از تو سپاسگزارى کردم اى پروردگار. خداوند مىفرماید: چون از او تشکر نکردهاى از من نیز تشکر نکردهاى.
لسینگ میگه: تنها اندیشهای حاکی از سپاسگزاری که متوجه خداوند شود، کاملترین نوع نیایش است.
صادقانه و با جدیت کار میکنم؟
با صداقت کار کن، در کارت صداقت داشته باش… یاد ویلٌ للمطففین افتادی؟ خوب فقط هم اون نیست، تو هر کاری که میکنی بهترین باش. صادقانه و عاشقانه کار کن. اگه بهترین ظرف شوی رستوران باشی، مطمئن باش اگه بخوای موقعیتهای پیشرفتت سریع برات فراهم میشه اما اگه بگی موقعی خوب کار میکنم که کارم مدیریت رستوران باشه، خوب شاید همون کار ظرف شستن رو هم از دست بدی.
ببین بیا یه کاری کن: یا بیخیال کاری که داری بشو و برو دنبال کاری که میدونی دوسش داری و از پسش بر مییای یا اون کاری که داری رو با عشق و صداقت انجام بده (این شامل خانهدارها هم میشهها!) پس منظور ریکی این بود؟ نه فقط این، اگه اومدی سراغ ریکی سخت روی خودت کار کن، به خودت انرژی بده هر روز، این اصول ریکی رو هر روز تکرار کن! سخت کار کن یعنی بهترینی باش که میتونی! تو یاد گرفتن، تو کار کردن، تو پیشرفت کردن بهترینی باش که میتونی. تقلب نکن! سر کسی کلاه نذار، نه سر مدیرت و نه مشتریهات و نه سر خودت.
مارتین لوتر کینگ میگه: اگه به کسی گفتند که رفتگر خیابون باشه، باید طوری خیابونها رو جارو کنه که میکلانژ نقاشی میکرد یا بتهون آهنگ میساخت یا شکسپیر شعر میگفت. باید اونقدر خوب جارو بزنه که فرشتگان آسمان و زمین توقف کنند تا بگویند اینجا رفتگر بزرگی زندگی میکرد که کار خود را به خوبی انجام میداد.
با همه موجودات مهربان باش؟
یعنی با همه مهربون باشیم؟ وقتی دکتر اوسویی این رو میگفت، منظورش فقط آدمها نبود! با همه مهربان باش: انسانها، حیوانات، فرشتهها، درختها، سنگها، ابرها… نگفت با بعضی از موجودات، مثلا زردپوستها، سفیدپوستها، بنفش پوستها یا سنگهای سبز، گفت همه موجودات و این شامل خودت هم میشه! میدونی اگه خودت با زبون خوش به فکر خودت باشی و خودت رو نوازش کنی لازم نمیشه پات درد بگیره که مجبور بشی دستتو بذاری روش یا نوازشش کنی؟ به خودت ریکی بده به خودت ریکی بده به خودت ریکی بده کامل و به همه اعضای بدنت. با گیاهان و حیوانات مهربون باش و به روشون لبخند بزن. پای تلفن هم لبخند بزن…
Og Mandino میگه از امروز با هرکی رو به رو شدی فرض کن قراره امشب نیمه شب بمیره، همه مهربانی و توجه و درکتون رو در اختیارشون بگذار و این کار را بدون هیچگونه چشمداشتی انجام بده. اونوقت زندگی شما دیگه هیچ وقت این شکل نخواهد بود!
تری اونیل مینویسه: فردا در راه رسیدن به محل کارم یک بار دیگر تلاش را آغاز میکنم و از خدا میخواهم: «خداوندا قرار است در اینجا چه کاری انجام دهم؟» و احتمالا او شخص دیگری را به سویم میفرستد که من حتی لیاقت پاک کردن خاک از کفشهایش را هم ندارم و من نهایت تلاش را به خرج خواهم داد تا به او محبت کنم.
دیدن فیلم سینمایی «یک تکه نان» رو خیلی توصیه می کنم.
الآن بعضی از شمایی که اصول ریکی رو خوندین دارین فکر میکنین که این کارا خیلی سخته حتی با وجود تمرینهایی که آقای ریاضی گفت بازم مگه آخه عصبانیت و حس سپاسگزاری دست خودمونه؟
به بچه کوچولوها فکر کنین، دیدین وقتی که زمین میخورن یا اتفاقی براشون میفته قبل از اینکه احساس خاصی را بروز بدن مثلا بخندن یا گریه کنن به اطرافیان نگاه
میکنن که ببینن احتمالا الآن کار درست چیه و بر حسب شرایط انتخاب میکنن که بخندن یا گریه کنن؟ اما به مرور زمان و به سختی براشون جا میفته که افتادن دیگه بامزه نیست و نباید بعدش خندید… دیگه بدون فکر کردن و حتی بدون تجربه اون لحظه مهم تصمیم، جواب آماده است…
ماها خیال میکنیم که خلبان زندگیمون هستیم و دائما داریم بهترین تصمیمها یا تصمیمهای گریزناپذیر رو میگیریم در حالی که خیلی وقتها خلبانی رو گذاشتیم کنار و دستگاه خلبان خودکار رو روشن کردیم تا جای ما تصمیم بگیره. وقتی میخوریم زمین دیگه فکر نمیکنیم و بدون فکر «میدونیم» باید ناراحت بشیم. خلبان خودکار حتی از ما سوال هم نمیکنه که الآن چکار کنه.
کافیه بخوایم فکر کنیم و در هر موقعیتی به خودمون اجازه بدیم یک لحظه آگاهانه موقعیت رو بررسی و در لحظه خودمون واکنشمون رو انتخاب کنیم. اینطوری هنوزم میتونیم مثل همون کودک باشیم. با هر بار افتادن و هر اتفاق شما باشین که واکنش و حس رو انتخاب میکنین نه برنامههایی که از روی دیگران به خلبان خودکار مغزتان کپی کردهاید.
یکی از اهداف اکثر مدیتیشنها اینه که حتی اگه شده برای لحظاتی در زندگی، به جای خلبان خودکار، «خودتون» زندگی کنین! خودتون باشین که تصمیم میگیرین چه کاری بکنین و چه حسی داشته باشید نه اینکه عادتی که ساختین و برنامهای که به ذهنتون دادین جای شما زندگی کنه. برنامه ریزی ذهن کار بدی نیست و اصولا لازمه وگرنه فکر کنین هروقت میخواستین راه برین مجبور بودین به تمام حرکتهای ماهیچهها توجه کنین و خب این کارو سخت میکرد چون امکان نداشت موقع راه رفتن بتونیم حتی حرف هم بزنیم.
اما هر چند وقت یکبار حتی اگه شده یک دقیقه سعی کنین «خودتون» راه برین تا ارتباطتون با زندگی حفظ بشه. مثلا میتونین این مدیتیشن ساده رو انجام بدین یا شبیهش هرچی دوست داشتین بسازین: یه مسیر معمول نزدیک خونه یا محل کار رو که پیاده هر روز تو مدت حدودا دو تا سه دقیقه میرین (حتی میتونه مسیر پارکینگ تا در خونه باشه) رو ظرف حدودا ده دقیقه طی کنین و دائما در حرکت باشین اما با قدمهای کوتاه و حرکت آهسته. میتونین اطراف رو نگاه کنین یا زمین رو یا به راه رفتنتون دقت کنین یا به تنفستون.
می تونین برای تمام کارهایی که اونقدر غیر ارادی شدن که انگار فقط خلبان خودکار جای شما انجامشون میده مدیتیشنهای دیگه شبیه این هم بسازین مثلا موقع غذا خوردن «خودتون» قاشق رو پر از غذا کنین، نگاهش کنین، غذا رو بو کنین، بجوید، طعم قسمتهای مختلفش رو بچشید، در دهان احساسش کنید، پایین رفتنش رو از گلو و تاثیر گرما یا سرماش و حتی شاید رسیدنش به معده رو حس کنین!
در مدیتیشنهایی که پیشنهاد شد، طبیعتا شما بیشتر وقتها به خودتون میاین و میبینید که در حال انجام مدیتیشن نیستین… فکرتون منحرف شده و در نتیجه تند راه رفتید و رسیدید به در خانه یا به وسط غذا رسیدید و فقط سه لقمه اول رو با دقت و توجه خوردید. نگران نشین. هر موقع که یادتون افتاد دوباره مدیتیشن رو ادامه بدین. بعد از چند روز کمی راحتتر خواهد شد.
مهم اینه که شروع کنین و آگاه بشین به لحظههای قبل از نگرانی و عصبانیت و… که خوشبختانه این اثر رو هم میتونین از ریکی انتظار داشته باشین. وقتی با ریکی همسو شدین و تکرار اصول ریکی رو شروع کردین، میبینین با اینکه رفتارتون هنوز تغییر زیادی نکرده اما کم کم و در طی 21روز بعد از همسویی از لحظه و تصمیم آگاه میشین و میفهمین که دارین عصبانی میشین و همین آگاهی مهمترین قسمته و ادامه اونه که کنترل رو به شما میده تا خودتون خلبانی رو به دست بگیرین پس تکرار اصول ریکی رو فراموش نکنین.
انجام بعضی تغییرات در روالهای معمول هم اوایل خیلی بهتون کمک میکنه. مثلا وقتی جای ساعت دیواری و قاب عکس رو عوض میکنید، ممکنه مدتها برای اطلاع از ساعت به سمت جای قدیم ساعت که حالا یک قاب عکسه برگردید، شوک حاصل از اینکه حالا باید ارادی سر رو به طرف دیگری بچرخانید یعنی یک لحظه آگاهانه زیستن.
منبع: کتاب رایگان ریکی، صفحات ۷۵ – ۹۲ قابل دانلود از: https://persianreiki.ir